معنی

[ریاضیات] تحقق یافتن، پیاده کردن

دیکشنری

متوجه شدم
فعل
realizeتحقق بخشیدن
find out, realize, discover, senseپی بردن
understand, figure out, see, realize, comprehend, senseفهمیدن
understand, comprehend, realize, perceive, appreciate, fathomدرک کردن
realize, come offتحقق یافتن
realize, actualizeواقعی کردن
find out, understand, discover, apprehend, realize, apperceiveدریافتن
realizeقوه اوردن
cash, realizeنقد کردن

ترجمه آنلاین

متوجه شد

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.