quiescent
معنی
ساکن، خاموش
سایر معانی: آرام، غیر فعال، ناکنشور
[کامپیوتر] خاموش، ساکن .
[برق و الکترونیک] خاموش بدون سیگنال ورودی .
سایر معانی: آرام، غیر فعال، ناکنشور
[کامپیوتر] خاموش، ساکن .
[برق و الکترونیک] خاموش بدون سیگنال ورودی .
دیکشنری
خاموشی
صفت
still, inert, static, stationary, motionless, quiescentساکن
off, silent, extinct, extinguished, quiet, quiescentخاموش
ترجمه آنلاین
ساکن
مترادف
asleep ، at rest ، deactivated ، dormant ، fallow ، idle ، immobile ، in abeyance ، inert ، inoperative ، latent ، motionless ، passive ، quiet ، slumbering ، stagnant ، still