معنی

جسور، دلیر، پر رو، باپشتکار
سایر معانی: پر پشتکار، کارا، پر انرژی، پر تلاش، ماجراجو
[سینما] روش تقویت تصویر در مرحله چاپ
[کامپیوتر] فشار دادن، نشاندن .
[برق و الکترونیک] رانده شدگی تغییری که در بسامد تشدید مدار در اثر تغییرات ولتاژ اعمال شده .

دیکشنری

هل دادن
صفت
brave, courageous, plucky, gallant, bold, pushingدلیر
daring, bold, defiant, cocky, hardy, pushingجسور
pushingباپشتکار
saucy, cheeky, brassy, nervy, immodest, pushingپر رو

ترجمه آنلاین

هل دادن

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.