معنی

حدود، وسعت، میدان، چشم رس، میدان دید، حدود صلاحیت، مواد اساسی، قلمرو اجراء
سایر معانی: گستره، حوزه، قلمرو، رسایی، موضوع مورد بحک
[حقوق] قلمرو، حیطه شمول (قانون)، متن اصلی (قانون)، حیطه کنترل

دیکشنری

مجله
اسم
scope, visibility, purviewمیدان دید
purviewحدود صلاحیت
field, square, ground, plaza, battlefield, purviewمیدان
purviewمواد اساسی
extent, gamut, vastness, scope, expanse, purviewوسعت
limit, range, periphery, precinct, ambit, purviewحدود
purviewقلمرو اجراء
eyeshot, purview, rangeچشم رس

ترجمه آنلاین

محدوده

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.