معنی

1- تنبیه کننده 2- توان فرسا، دشوار، آزار دهنده 3- زیان، صدمه

دیکشنری

مجازات
فعل
punish, reprimandمجازات کردن
punish, flog, castigate, penalize, amerce, chastiseتنبیه کردن
punishکیفر دادن
punishادب کردن
punishگوشمال دادن
punish, remunerate, requite, rewardسزا دادن

ترجمه آنلاین

تنبیه کردن

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.