معنی

شایسته، مناسب، مطبوع، بجا، بموقع، مخصوص، چنانکه شاید و باید
سایر معانی: درخور، فراخور، (با: to) معمول، طبیعی، ویژه ی، درست، صحیح، زیبنده، به تمام معنی، دو آتشه، فقط خودش، به تنهایی، خود، (انگلیس) کامل، بی بروبرگرد، قشنگ، خوش قیافه، درست و حسابی، حسابی، (دستور زبان) خاص، (ریاضی) سره، محض، حقیقی، (دعا و غیره) ویژه ی ایام بخصوص، دعای ویژه، (محلی) کاملا، سرتاسر، تمام و کمال، مربوط
[برق و الکترونیک] مناسب
[نساجی] مناسب - کامل - مطبوع
[ریاضیات] حقیقی