profane
معنی
بدزبان، کفرامیز، بی حرمتی کردن، خوار کردن
سایر معانی: ناوابسته به مذهب، غیر مذهبی، دنیوی، حاکی از بی حرمتی (به مقدسات)، کفر آمیز، ناگرامشی، ناوارد به کنه چیزی، عامی، ناآموخته، ناسوتی، نامقدس، تقدیس نشده، بی حرمتی کردن (به مقدسات)، ناگرامشی کردن، (چیز خوبی را) به کار بدی زدن، سو استعمال کردن
سایر معانی: ناوابسته به مذهب، غیر مذهبی، دنیوی، حاکی از بی حرمتی (به مقدسات)، کفر آمیز، ناگرامشی، ناوارد به کنه چیزی، عامی، ناآموخته، ناسوتی، نامقدس، تقدیس نشده، بی حرمتی کردن (به مقدسات)، ناگرامشی کردن، (چیز خوبی را) به کار بدی زدن، سو استعمال کردن
دیکشنری
عصبانی
فعل
profaneبی حرمتی کردن
humiliate, debase, disgrace, blemish, reproach, profaneخوار کردن
صفت
blasphemous, profane, unhallowed, unholyکفرامیز
abusive, profane, ribald, vituperative, foul-mouthed, sharp-tonguedبدزبان
ترجمه آنلاین
ناسزا
مترادف
abusive ، atheistic ، blasphemous ، coarse ، dirty ، filthy ، foul ، godless ، heathen ، idolatrous ، impious ، impure ، indecent ، infidel ، irreligious ، irreverent ، irreverential ، mundane ، nasty ، obscene ، pagan ، profanatory ، raunchy ، sacrilegious ، sinful ، smutty ، temporal ، transient ، transitory ، unconsecrated ، ungodly ، unhallowed ، unholy ، unsanctified ، vulgar ، wicked ، worldly