proceeding
/prəˈsiːdɪŋ/

معنی

پیشرفت، عمل، اقدام، روند، جریان عمل
سایر معانی: (انجمن های علمی و غیره - جمع) صورت جلسه، شرح مذاکرات، ادامه، دنبال گیری، پیگیری، طرز
[حقوق] سوابق امر، گردش کار، جریان دعوی (یا دادرسی یا رسیدگی)
[ریاضیات] با توجه به، پس از، جریان، عمل، اقدام

دیکشنری

اقدام
اسم
action, measure, move, proceeding, ploy, beginningاقدام
progress, advance, improvement, development, progression, proceedingپیشرفت
process, procedure, flow, proceeding, methodروند
action, practice, act, operation, function, proceedingعمل
proceeding, processجریان عمل

ترجمه آنلاین

ادامه

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.