prize
معنی
جایزه، انعام، غنیمت، ارزش بسیار قائل شدن، عزیز داشتن
سایر معانی: ارزش زیاد قائل شدن، گرانبها شمردن، مغتنم شمردن، گرامی داشتن، قدر دانستن، شادیانه، (مجازی) هدف، آرمان، دریافت کننده یا برنده ی جایزه، (مهجور) قیمت کردن، بها گذاری کردن، ارزش سنجی کردن، پاداش، ارزانه، مژدگانی، (قدیمی) مسابقه، ناورد، همداوی، عالی، سزاوار جایزه، نفیس، (به زور اهرم یا دیلم) باز کردن، (شکستن و) در آوردن، (در اصل) عمل گرفتن یا تسخیر کردن، چیزی که به زور گرفته شده (به ویژه کشتی دشمن و محتویات آن)، جنگاورد، (وسیله ی کندن یا به زور گشودن چیزی) اهرم، دیلم، پشتک، ممتاز
سایر معانی: ارزش زیاد قائل شدن، گرانبها شمردن، مغتنم شمردن، گرامی داشتن، قدر دانستن، شادیانه، (مجازی) هدف، آرمان، دریافت کننده یا برنده ی جایزه، (مهجور) قیمت کردن، بها گذاری کردن، ارزش سنجی کردن، پاداش، ارزانه، مژدگانی، (قدیمی) مسابقه، ناورد، همداوی، عالی، سزاوار جایزه، نفیس، (به زور اهرم یا دیلم) باز کردن، (شکستن و) در آوردن، (در اصل) عمل گرفتن یا تسخیر کردن، چیزی که به زور گرفته شده (به ویژه کشتی دشمن و محتویات آن)، جنگاورد، (وسیله ی کندن یا به زور گشودن چیزی) اهرم، دیلم، پشتک، ممتاز
دیکشنری
جایزه
اسم
prize, award, bonus, reward, trophy, premiumجایزه
trophy, spoil, prize, plunderغنیمت
tip, gratuity, reward, prize, bonus, bountyانعام
فعل
prizeارزش بسیار قائل شدن
hold dear, esteem, embosom, endear, prizeعزیز داشتن
ترجمه آنلاین
جایزه
مترادف
award winning ، champion ، choice ، cream ، elite ، fat ، first class ، first rate ، outstanding ، pick ، prime ، top ، topnotch ، winning