prejudice
معنی
ضرر، تبعیض، غرض، پیش داوری، غرض ورزی، قضاوت تبعیض امیز، خسارت وضرر، تعصب، تبعیض کردن
سایر معانی: پیشداوری (معمولا پیشداوری منفی)، نظر منفی، صدمه، آسیب (ناشی از عمل یا قضاوت)، خلل، لطمه، آسیب رساندن، صدمه زدن، لطمه زدن، پیشداوری کردن، دچار تعصب کردن، تبعی، غر ورزی، قضاوت تبعی امیز، تبعی کردن
[حقوق] لطمه زدن، تضییع کردن، تبعیض، پیش داوری، زیان، لطمه، صدمه، تضییع
سایر معانی: پیشداوری (معمولا پیشداوری منفی)، نظر منفی، صدمه، آسیب (ناشی از عمل یا قضاوت)، خلل، لطمه، آسیب رساندن، صدمه زدن، لطمه زدن، پیشداوری کردن، دچار تعصب کردن، تبعی، غر ورزی، قضاوت تبعی امیز، تبعی کردن
[حقوق] لطمه زدن، تضییع کردن، تبعیض، پیش داوری، زیان، لطمه، صدمه، تضییع
دیکشنری
تعصب
اسم
prejudice, bias, bigotry, fanaticism, zeal, intoleranceتعصب
discrimination, prejudiceتبعیض
prejudiceپیش داوری
prejudiceغرض ورزی
purpose, intention, motive, prejudice, grudge, partialityغرض
prejudiceقضاوت تبعیض امیز
prejudiceخسارت وضرر
loss, harm, disadvantage, detriment, damage, prejudiceضرر
فعل
bias, prejudiceتبعیض کردن
ترجمه آنلاین
تعصب
مترادف
ageism ، animosity ، antipathy ، apartheid ، aversion ، bad opinion ، bias ، bigotry ، chauvinism ، contemptuousness ، detriment ، discrimination ، disgust ، dislike ، displeasure ، disrelish ، enmity ، foregone conclusion ، illiberality ، injustice ، jaundiced eye ، mindset ، misjudgment ، narrow mindedness ، one sidedness ، partiality ، pique ، preconceived notion ، preconception ، prejudgment ، prepossession ، racism ، repugnance ، revulsion ، sexism ، slant ، spleen ، tilt ، twist ، umbrage ، unfairness ، warp ، xenophobia