predetermine
معنی
قبلا تعیین کردن، قبلا مقدر کردن
سایر معانی: (از پیش) تعیین کردن، تصمیم گرفتن، حکم کردن، مشخص کردن، دچار پیشداوری کردن، متمایل یا مخالف (نسبت به چیزی یا کسی) کردن
[ریاضیات] تعیین کردن، مشخص کردن
سایر معانی: (از پیش) تعیین کردن، تصمیم گرفتن، حکم کردن، مشخص کردن، دچار پیشداوری کردن، متمایل یا مخالف (نسبت به چیزی یا کسی) کردن
[ریاضیات] تعیین کردن، مشخص کردن
دیکشنری
پیش تعیین شده
فعل
predetermine, predestine, outline, predesignate, predestinateقبلا تعیین کردن
predetermineقبلا مقدر کردن
ترجمه آنلاین
از پیش تعیین کنید