ورزش : وضع افقى بدن ژیمناست روى دستها [زمین شناسی] لغزش لایه های زمین شناسی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
احاطه کننده، تخته کوچک سایر معانی: (اسباب متحرک که با آن حرف می نویسند و از این راه فال می گیرند) پلانشت، محاط
وابسته به احشاء، احشایی سایر معانی: وابسته به امعا و احشا، اندرونه ای، تش وابسته به احشاء
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.