معنی

کورک، جوش، عرق گز
سایر معانی: (پوست) جوش، جوش دراوردن

دیکشنری

جوش
اسم
weld, boil, pimple, rash, simmer, solderجوش
boil, furuncle, pimple, blain, blotch, burlکورک
intertrigo, pimpleعرق گز

ترجمه آنلاین

جوش

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.