pertain
معنی
وابسته بودن، مربوط بودن، متعلق بودن
سایر معانی: وابسته بودن (به)، جزو مخلفات (چیزی) بودن، جزو چیزی بودن، شایسته بودن، مناسب بودن، سزیدن، مربوط بودن (به چیزی)، راجع بودن
سایر معانی: وابسته بودن (به)، جزو مخلفات (چیزی) بودن، جزو چیزی بودن، شایسته بودن، مناسب بودن، سزیدن، مربوط بودن (به چیزی)، راجع بودن
دیکشنری
بستگی دارد
فعل
pertain, appertain, bear, dependمربوط بودن
depend, hinge, appertain, belong, pertainوابسته بودن
appertain, pertainمتعلق بودن
ترجمه آنلاین
مربوط می شود
مترادف
affect ، appertain ، apply ، associate ، be appropriate ، be part of ، be pertinent ، bear on ، befit ، belong ، combine ، concern ، connect ، inhere with ، join ، refer ، regard ، relate ، touch ، vest