معنی

درک کردن، مشاهده کردن، دریافتن، دیدن، فهمیدن، ملاحظه کردن، حس کردن
سایر معانی: پی بردن، (از راه یکی از حس های پنج گانه) آگاه شدن، (با چشم عقل) دیدن، سهیدن

دیکشنری

درک
فعل
understand, comprehend, realize, perceive, appreciate, fathomدرک کردن
understand, figure out, see, realize, comprehend, perceiveفهمیدن
find out, understand, discover, apprehend, realize, perceiveدریافتن
sense, feel, perceiveحس کردن
observe, see, apperceive, behold, perceiveمشاهده کردن
see, view, sight, vision, look, perceiveدیدن
consider, remark, heed, note, notice, perceiveملاحظه کردن

ترجمه آنلاین

درک کنند

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.