معنی

فقر، تنگدستی، احتیاج، نیازمندی زیاد
سایر معانی: تهیدستی، فقر و فاقه، مسکنت، بی چیزی، خست

دیکشنری

بدبختی
اسم
distress, indigence, penuryتنگدستی
poverty, destitution, penury, indigenceفقر
need, requirement, necessity, lack, penury, requisiteاحتیاج
penuryنیازمندی زیاد

ترجمه آنلاین

فقر

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.