معنی
همتا، همشان، عضو مجلس اعیان، صاحب لقب اشرافی، هما ل، جفت، رفیق، برابر کردن، بدرجه اشرافی رسیدن، بدقت نگریستن، نمایان شدن، بنظر رسیدن، هم درجه کردن، برابر بودن با
سایر معانی: (به ویژه از نظر قانون یا رتبه) برابر، همگن، هم تراز، هم سنخ، هم رتبه، نظیر، هم ارج، هم سن و سال، همسال، (قدیمی) برابر بودن (با)، همگن شدن یا بودن، (با کنجکاوی یا دقت) نگاه کردن، خیره شدن به، زل زل نگاه کردن، چشم دوختن به، پدیدار شدن، سر در آوردن، در آمدن، قرین، بدرجه اشرافی مثل کنت وغیره رسیدن، باریک شدن
[برق و الکترونیک] همکار، نظیر
[ریاضیات] جفت، قرین، همتا، برابر بودن با، برابر کردن، هم درجه کردن
سایر معانی: (به ویژه از نظر قانون یا رتبه) برابر، همگن، هم تراز، هم سنخ، هم رتبه، نظیر، هم ارج، هم سن و سال، همسال، (قدیمی) برابر بودن (با)، همگن شدن یا بودن، (با کنجکاوی یا دقت) نگاه کردن، خیره شدن به، زل زل نگاه کردن، چشم دوختن به، پدیدار شدن، سر در آوردن، در آمدن، قرین، بدرجه اشرافی مثل کنت وغیره رسیدن، باریک شدن
[برق و الکترونیک] همکار، نظیر
[ریاضیات] جفت، قرین، همتا، برابر بودن با، برابر کردن، هم درجه کردن
دیکشنری
همکار
اسم
counterpart, peer, matchهمتا
pair, placenta, coupling, couple, mate, peerجفت
peerهمشان
peerعضو مجلس اعیان
peerصاحب لقب اشرافی
comrade, friend, pal, fellow, buddy, peerرفیق
peerهما ل
فعل
peerبدرجه اشرافی رسیدن
peerبدقت نگریستن
peerنمایان شدن
peer, soundبنظر رسیدن
equate, balance, compare, contrast, level out, peerبرابر کردن
peerهم درجه کردن
peerبرابر بودن با
ترجمه آنلاین
همتا