معنی

کشاورز، دهاتی، رعیت، روستایی، روستایی، دهقانی
سایر معانی: خرده کشاورز، کارگر روستا، زارع، فعله ی مزرعه، احمق، نابخرد، بی ادب، جاهل، (با تداعی کمی منفی)
[زمین شناسی] روستایی، دهاتی، دهقانی، کشاورز، رعیت

دیکشنری

دهقانی
اسم
peasant, villager, bucolic, commoner, boor, cottagerروستایی
farmer, peasant, tiller, planter, agronomist, yeomanکشاورز
vassal, peasant, bondman, cotter, citizen, cottarرعیت
peasant, villager, chuff, carl, clodhopper, yokelدهاتی
صفت
peasant, bucolicدهقانی
rural, village, rustic, peasant, country, countrifiedروستایی

ترجمه آنلاین

دهقان

مترادف

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.