passible
معنی
حساس، دردکش
سایر معانی: قادر به احساس کردن یا رنج بردن، حس دار، سوهشگر، سترساگر، فساد پذیر
سایر معانی: قادر به احساس کردن یا رنج بردن، حس دار، سوهشگر، سترساگر، فساد پذیر
دیکشنری
قابل قبول
صفت
passibleدردکش
sensitive, susceptible, delicate, touchy, tender, passibleحساس
ترجمه آنلاین
قابل عبور