partake
معنی
شریک شدن، شرکت کردن، سهیم بودن در، سهم بردن، بهره داشتن، قسمت بردن
سایر معانی: (در کاری) شرکت کردن، شریک شدن در، همباز شدن، انباز شدن، بهره گرفتن، (خوراک) سهم بردن، خوردن، دارا بودن، مشترکا داشتن
سایر معانی: (در کاری) شرکت کردن، شریک شدن در، همباز شدن، انباز شدن، بهره گرفتن، (خوراک) سهم بردن، خوردن، دارا بودن، مشترکا داشتن
دیکشنری
بخور
فعل
partake, participate, poolشریک شدن
participate, take part, partakeشرکت کردن
partakeسهیم بودن در
partake, shareسهم بردن
partakeبهره داشتن
partakeقسمت بردن
ترجمه آنلاین
شریک شدن
مترادف
be a party to ، be in on ، be into ، consume ، devour ، divide ، engage ، enter into ، feed ، get in the act ، have a finger in ، ingest ، participate ، receive ، sample ، savor ، sip ، sit in ، sit in on ، take ، take part ، tune in