paramount
معنی
برتر، بزرگتر، برترین، حاکم عالیمقام
سایر معانی: ارشد، سرآمد، ارجمند (ترین)، والاترین، سرکرده، سر -، فرازین، مهمترین، مهندین، فائق
[نساجی] لیف مصنوعی پارامونت ( ویسکوز شفاف )
[ریاضیات] برتر، بزرگ تر
سایر معانی: ارشد، سرآمد، ارجمند (ترین)، والاترین، سرکرده، سر -، فرازین، مهمترین، مهندین، فائق
[نساجی] لیف مصنوعی پارامونت ( ویسکوز شفاف )
[ریاضیات] برتر، بزرگ تر
دیکشنری
مهمترین
صفت
paramountبرترین
superior, better, premier, preferable, higher, paramountبرتر
elder, major, senior, paramount, headبزرگتر
paramountحاکم عالیمقام
ترجمه آنلاین
برترین
مترادف
ascendant ، capital ، cardinal ، chief ، commanding ، controlling ، crowning ، dominant ، eminent ، first ، foremost ، headmost ، leading ، main ، outstanding ، overbearing ، predominant ، predominate ، preeminent ، premier ، preponderant ، prevalent ، primary ، prime ، regnant ، sovereign ، supreme