paralytic
معنی
فالج، فلج، وابسته به فلج، افلیج
سایر معانی: فلجی، پراکافتی
سایر معانی: فلجی، پراکافتی
دیکشنری
ناعادلانه
اسم
palsy, paralysis, paralyticفلج
invalid, paralyticفالج
صفت
paralytic, lame, palsiedافلیج
paralyticوابسته به فلج
ترجمه آنلاین
فلج
مترادف
diplegic ، disabled ، immobile ، immobilized ، inactive ، incapacitated ، insensible ، lame ، numb ، palsied ، palsified ، paralyzed ، paraplegic ، powerless ، quadriplegic