palliative
معنی
موقتا تسکین دهنده، مسکن، تسکین پذیر
سایر معانی: دردکش، فرو نشان، بهتر نما، به نما، کوچک نما، که نما، ارام ده، سبک ساز، دارویی که موقتاناخوشی ای راسبک سازد، مسکن موقتی
سایر معانی: دردکش، فرو نشان، بهتر نما، به نما، کوچک نما، که نما، ارام ده، سبک ساز، دارویی که موقتاناخوشی ای راسبک سازد، مسکن موقتی
دیکشنری
تسکین دهنده
اسم
palliativeموقتا تسکین دهنده
صفت
palliative, narcotic, anodyne, assuasive, calmativeمسکن
palliative, placative, sedativeتسکین پذیر
ترجمه آنلاین
تسکین دهنده