overrule
معنی
رد کردن، مسلط شدن بر، کنار گذاشتن، نپذیرفتن
سایر معانی: (رای دادگاه فرعی یا افسر مادون و غیره را) ملغی کردن، حکم مخالف دادن، دستور بالاتر دادن، حکومت کردن، حاکم شدن بر، تحت تاثیر قرار دادن
[حقوق] کنار گذاشتن، نقض کردن، رد کردن
سایر معانی: (رای دادگاه فرعی یا افسر مادون و غیره را) ملغی کردن، حکم مخالف دادن، دستور بالاتر دادن، حکومت کردن، حاکم شدن بر، تحت تاثیر قرار دادن
[حقوق] کنار گذاشتن، نقض کردن، رد کردن
دیکشنری
رد کردن
فعل
reject, throw down, refuse, deny, decline, overruleرد کردن
bypass, overrule, shelf, deposit, lay away, pretermitکنار گذاشتن
be dominant, overrule, ruleمسلط شدن بر
reject, refuse, decline, disallow, overrule, repelنپذیرفتن
ترجمه آنلاین
لغو کردن