overlapping
معنی
رویهم افتاده، دارای اشتراک
سایر معانی: رویهم افتاده، دارای اشتراک
[سینما] تداخل کننده - روی هم افتادن مداوم صداها - مسأله روی هم قرار گرفتن تصاویر اجسام
[عمران و معماری] لبه رو لبه افتادن - همپوشی
[کامپیوتر] روی هم افتاده گی .
[زمین شناسی] هم پوشی
[نساجی] بریده بریده بودن فتیله شانه - روی هم افتادن دو لبه سرماکوئی ها
[ریاضیات] پوشاندن، رویهم ریخته، روی هم افتادگی، همپوشی، تداخل، همپوشانی، سررفتن
سایر معانی: رویهم افتاده، دارای اشتراک
[سینما] تداخل کننده - روی هم افتادن مداوم صداها - مسأله روی هم قرار گرفتن تصاویر اجسام
[عمران و معماری] لبه رو لبه افتادن - همپوشی
[کامپیوتر] روی هم افتاده گی .
[زمین شناسی] هم پوشی
[نساجی] بریده بریده بودن فتیله شانه - روی هم افتادن دو لبه سرماکوئی ها
[ریاضیات] پوشاندن، رویهم ریخته، روی هم افتادگی، همپوشی، تداخل، همپوشانی، سررفتن
دیکشنری
با هم تداخل دارند
صفت
overlappingدارای اشتراک
overlapping, obvoluteرویهم افتاده
ترجمه آنلاین
همپوشانی