معنی

کهنه شدن، گذراندن، فرسوده شدن، بیشتر دوام کردن
سایر معانی: پوشیدن و کهنه کردن، به کار بردن و فرسوده یا ساییده کردن، مصرف کردن، بیشتر دوام داشتن، بیشتر عمر کردن

دیکشنری

بیرون آوردن
فعل
fray, outwear, irkفرسوده شدن
outwearبیشتر دوام کردن
rag, fossilize, obsolesce, outwear, superannuate, ageکهنه شدن
pass, survive, avert, while, fare, outwearگذراندن

ترجمه آنلاین

پوشیدن بیشتر

مترادف

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.