orbit
معنی
سایر معانی: (نجوم) مدار، پرگاره، گردجا، در مدار حرکت کردن، در دایره حرکت کردن، (ماهواره یا موشک و غیره) در مدار قرار دادن، در پرگاره قرار دادن، (فعالیت یا نفوذ یا علاقه و غیره) حوزه، محدوده، (کالبدشناسی) حدقه ی چشم، چشمخانه (eye socket هم می گویند)، (جانورشناسی) پوست دور چشم پرنده، فلک
[شیمی] مدار
[برق و الکترونیک] مدار گردش ؛ گردش 1. مسیری که جسمی در گردش به دور جسم دیگر مشخص می کند، مانند مسیر ماهواره های ساخت بشر به دور زمین . 2. گشتن به دور جسم دیگر . - مدار گردش
[زمین شناسی] مدار در امواج، مسیر طی شده توسط ذرات آب موجود در یک موج که در امواج آبهای عمیق تقریباً دایره ای و در امواج آبهای کم عمق، تقریباً بیضوی شکل است. عموماً مدارهای مزبور در جهت حرکت موج، بازشدگی اندکی داشته و باعث ایجاد wave drift می شوند. در دیرینه شناسی:(الف) حفره ای دایره ای در بخش پیشین کاسه یا پوسته یک سخت پوست و کاپود که شاخک چشم موجود را دربر گرفته است (ب) در مهره داران، این عنوان برای حفره ای که در فاصله میان جمجمه و گونه ها ایجاد شده و چشم در آن قرار گرفته به کار می رود.
[ریاضیات] دایره وار، حرکت کردن، بدور مداری گشتن، قلمرو، مدار، مسیر
[آمار] مدار