ترجیح ندادن، از انجام کاری صرفنظر کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اجزای نوری [فیزیک - اپتیک] مجموعهای از قطعات نوری هر سامانه مانند عدسی و منشور و آینه
واژههای مصوب فرهنگستان
چشم، شیشه عینک، چشمی، بصری، وابسته به بینایی سایر معانی: وابسته به چشم و بینایی، دیدی، دیدشی، دیداری [سینما] اپتیک / وسیله اپتیکی [برق و الکترونیک] اپتیک 1. واژه ای برای اشاره به نور مرئی یا ...
چلیپای بینایی [علوم پایۀ پزشکی] محلی که در آن اعصاب بینایی بهصورت چلیپایی عبور میکنند
نقطه کور سایر معانی: رجوع شود به: blind spot
[زمین شناسی] قائم نوری محوری که بر محور نوری یک بلور، عمود است.
اَبیراهی اپتیکی [فیزیک] ← اَبیراهی
فعالیت نوری [شیمی] ویژگی موادی که قابلیت چرخاندن صفحۀ قطبش باریکۀ نورقطبیده را دارند
[شیمی] همپار نوری
[سینما] محور اپتیکی - محور نوری [عمران و معماری] محور نوری [برق و الکترونیک] محور نوری 1. خط مستقیمی که از مرکز سطوح منحنی شکل عدسی میگذرد پرتوهای توی که در امتداد این جهت عبور میکنند نه می ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.