مغرب، مغرب زمین، غرب، باختری سایر معانی: (شعر قدیم) باختر، باختر، اروپا
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سوی باختر، در باختر، بشیوه باختریان
استخوان قمحدوه سایر معانی: (کالبد شناسی) استخوان پس سری
سطح پسِسری [علوم تشریحی] سطح خارجی استخوان پسِسری که در بالای خط پسِسری فوقانی قرار گرفته است
واژههای مصوب فرهنگستان
وضعیت پسِسری قدامی [پزشکی] وضعیت جمجمهایِ جنین بهصورتیکه استخوان پسِسری به حالت قدامی در سمت راست یا چپ لگن مادر قرار گیرد ...
[برق و الکترونیک] گاز جذب شده گاز جذب شده در ماده مانند گاز جذب شده در الکترودها، نگهدارنده ها ف پایه ها و نصب لامپ خلا.
[زمین شناسی] حاشیه دهانی حاشیه پوسته استخوانی و نیز ترگیوم (tergum) که دهانه بدن یک سخت پوست کم پیدا را شکل داده است. دهانه مزبور توسط حاشیه پوسته های متناظر با پوسته مورد نظر، مسدود شده است ...
سطح بَرهمایی [پزشکی - دندانپزشکی] سطح فوقانی دندانهای خلفی فک پایین و سطح تحتانی دندانهای خلفی فک بالا که در حالت بَرهمایی با یکدیگر تماس دارند|||متـ . سطح جونده masticator ...
جبهۀ همرسی [علوم جَوّ] جبههای که با رسیدن جبهۀ سرد به جبهۀ گرم تشکیل میشود و در طی تشکیل آن هوای گرم سطح زمین به بالا رانده میشود |||متـ . جبهۀ همرسیده occluded ...
انسداد، جفت شدگی، بسته شدگی سایر معانی: بند آمدگی، گرفتگی، (دندانپزشکی) خوب جفت شدن (دندان های بالا و پایین)، رجوع شود به: front occluded، جفت شدگی دندانها [شیمی] احتباس، جذب، گرفتگی ( جذب گ ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.