معنی

پیمان، سوگندنامه، عهد، سوگند، یمین، میثاق، عهد کردن، قسم خوردن، سوگند خوردن
سایر معانی: قسم، (به کار بردن نام خدا و مقدسان با خشم یا برای تاکید و غیره) توهین به مقدسات، ذکر نام خدا به طریق نا شایسته، ناسزا، فحش، دشنام
[حقوق] سوگند، قسم

دیکشنری

سوگند
اسم
oath, swear, dick, vow, davyسوگند
covenant, contract, treaty, pact, promise, oathپیمان
covenant, era, promise, age, vow, oathعهد
affidavit, oathسوگندنامه
promise, vow, oathمیثاق
oathیمین
فعل
oath, swear, adjure, vowسوگند خوردن
oath, avowقسم خوردن
engage, guarantee, oath, pledge, promise, swearعهد کردن