novelty
معنی
چیز تازه، تازگی، نوظهوری، چیز نو
سایر معانی: نورسیدگی، نوپایی، هرچیز تازه، چیز بدیع، چیز بی سابقه
سایر معانی: نورسیدگی، نوپایی، هرچیز تازه، چیز بدیع، چیز بی سابقه
دیکشنری
تازگی
اسم
novelty, recency, verdancy, maidenhoodتازگی
novelty, innovationچیز تازه
noveltyنوظهوری
noveltyچیز نو
ترجمه آنلاین
تازگی
مترادف
change ، crazy ، creation ، dernier cri ، freshness ، innovation ، last word ، modernity ، mutation ، newfangled contraption ، oddball ، oddity ، original ، origination ، permutation ، recentness ، sport ، strangeness ، surprise ، unfamiliarity ، uniqueness ، vicissitude ، weird