nourishment
/ˈnɜːrɪʃmənt/

معنی

قوت، غذا، تغذیه، خوراک، پرورش
سایر معانی: خوراک رسانی، پروردگری، خورانش

دیکشنری

تغذیه
اسم
nutrition, feeding, nourishment, nourishing, nurture, sustenanceتغذیه
training, nurture, nourishment, fosterageپرورش
food, meal, dish, diet, chow, nourishmentغذا
feed, food, meat, cuisine, dish, nourishmentخوراک
strength, intensity, food, emphasis, bread, nourishmentقوت

ترجمه آنلاین

تغذیه

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.