معنی

دماغه، خیشوم، بینی، عضو بویایی، نوک بر امده هر چیزی، بو کشیدن، بینی مالیدن به
سایر معانی: دماغ، پوز، پوزه، بویایی، شامه، شم، استعداد پیگیری و درک، هر چیز بینی مانند: دماغه، سرلوله، سر شیرآب، جلو هواپیما، دماغه ی کشتی، ناوپوز، پی بردن، بوبردن، ( با بو کردن یا پیگیری) دریافتن، با بینی مالیدن به، با بینی فشاردادن، با بینی پرماسیدن، (با: aside یا open و غیره) با پوزه کنار زدن یا پیش راندن، پیش رفتن، رو به جلورفتن، از جلو وارد شدن، بوکردن، فضولی کردن، (در کار دیگران) کنجکاو شدن، (برای سردرآوردن از کار دیگران) کوشیدن، ته و توی چیزی را درآوردن، (شراب) بو، عطر، رایحه (bouquet هم می گویند)، (خودمانی) خبرکش، جاسوس پلیس، مواجه شدن با
[عمران و معماری] پیش دماغه
[زمین شناسی] پیش دماغه
[کوه نوردی] دماغه

دیکشنری

بینی
اسم
nose, neb, nozzle, pecker, snootبینی
nose, promontory, headland, head, cape, nessدماغه
cartilage, nose, nostrilخیشوم
olfactory organ, noseعضو بویایی
noseنوک بر امده هر چیزی
فعل
sniff, snuffle, scent, nose, snookبو کشیدن
noseبینی مالیدن به

ترجمه آنلاین

بینی

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.