neighboring
/ˈneɪbərɪŋ/

معنی

همسایه، اهل محل
سایر معانی: دیواربه دیوار، مجاور، همجوار، نزدیک به هم، نزدیک one of the neighboring villages یکی از روستاهای مجاور

دیکشنری

همسایه
اسم
neighbor, neighbouringهمسایه
vicinage, neighbor, neighbouringاهل محل

ترجمه آنلاین

همسایه

مترادف

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.