معنی

تقلا، کوشش، تلاش، درهم و برهمی، بهم خوردگی، درهم و برهم یا کثیف کردن
سایر معانی: (عامیانه) بی نظمی، بی سامانی، هو و جنجال، (محلی) بگومگو، مشاجره

دیکشنری

موز
اسم
clutter, mash, disarray, muss, welter, confusionدرهم و برهمی
effort, endeavor, scramble, bustle, fuss, mussتلاش
scramble, bout, tug, effort, exertion, mussتقلا
attempt, effort, try, endeavor, trial, mussکوشش
turmoil, disorderliness, muss, revoltبهم خوردگی
فعل
mussدرهم و برهم یا کثیف کردن

ترجمه آنلاین

muss

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.