معنی

موسیقی، موزیکال، دارای اهنگ، موسقی دار
سایر معانی: وابسته به موسیقی، موسیقیایی، خنیایی، رامشی، آهنگین، دارای موسیقی، به موسیقی درآمده، نمایش اپرا مانند که برخی مکالمات آن آوازی و خنیایی است

دیکشنری

موزیکال
صفت
music, musicalموسیقی
musical, musicموزیکال
music, musical, sonantدارای اهنگ
music, musicalموسقی دار

ترجمه آنلاین

موزیکال

مترادف

متضاد

جمله‌های نمونه

Learning to play a musical instrument can be a rewarding and fulfilling experience.

یادگیری نواختن یک ساز موسیقی تجربه‌ای پاداش‌بخش و پر از احساس می‌تواند باشد.

She enjoys playing musical instruments, such as the piano and guitar.

او از نواختن سازهای موسیقی، مانند پیانو و گیتار، لذت می‌برد.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.