معنی

پرعضله، عضلانی
سایر معانی: وابسته به عضله، مازی، مازه ای، ماهیچه ای، زورمند، قوی، نیرومند
[صنایع غذایی] عضلانی

دیکشنری

عضلانی
صفت
athletic, bouncing, brawny, muscularپرعضله

ترجمه آنلاین

عضلانی

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.