mouthful
معنی
مقدار، لقمه
سایر معانی: به اندازه ی یک دهان پر، یک قلپ، (به ویژه خوراک) مقدار کم، واژه ی طولانی، عبارت دهان پر کن، دارای تلفظ دشوار، دهن پر
سایر معانی: به اندازه ی یک دهان پر، یک قلپ، (به ویژه خوراک) مقدار کم، واژه ی طولانی، عبارت دهان پر کن، دارای تلفظ دشوار، دهن پر
دیکشنری
لقمه
اسم
mouthful, morsel, piece, bit, slice, gobbetلقمه
amount, value, quantity, content, extent, mouthfulمقدار
ترجمه آنلاین
لقمه ای