motor
معنی
سایر معانی: انجین، موتوری، با وسایط موتوری، با ماشین، ویژه ی ماشین داران یا موتور سیکلت سواران، وابسته به حرکت عضلانی، حرکتی، جنبشی، (هر چیزی که حرکت را تولید می کند یا انتقال می دهد) جنب انگیز، جنب آور، وابسته به اعصاب جنبشی (که انگیزه را از مرکز سلسله ی اعصاب به عضله می رسانند)، جنب انگیز، (باوسیله ی موتوری به ویژه اتومبیل و موتور سیکلت) سفر کردن، ماشین سواری کردن، موتور سواری کردن
[برق و الکترونیک] موتور ماشین مبدل انرژی الکتریکی به انرژِی مکانیکی است با استفاده از نیروهای ناشی از میدانهای مغناطیسی ایجاد شده در اثر عبور جریان ار رساناها . - موتور
[مهندسی گاز] موتور