morality
معنی
اخلاق، سیرت، روحیه، اخلاقیات
سایر معانی: جنبه ی اخلاقی، اصول اخلاقی، کردار نیک، نیک کرداری، پایبندی اخلاقی، اخلاق مندی، درستی، هر نظام اخلاقی بخصوص، درس اخلاق، عبرت، اخلاق آموزی، عفت، نجابت (در امور جنسی)، پاکدامنی، رجوع شود به: ethics
[روانپزشکی] اخلاق. اخلاق را سازش با موازین، حقوق و وظایف مشترک تعریف کرده اند. معهذا، امکان تضاد بین دو استاندارد اجتماعی مقبول وجود دارد، و شخص یاد می گیرد بر پایه ی وجدان فردی خود در چنین مواردی قضاوت کند.
سایر معانی: جنبه ی اخلاقی، اصول اخلاقی، کردار نیک، نیک کرداری، پایبندی اخلاقی، اخلاق مندی، درستی، هر نظام اخلاقی بخصوص، درس اخلاق، عبرت، اخلاق آموزی، عفت، نجابت (در امور جنسی)، پاکدامنی، رجوع شود به: ethics
[روانپزشکی] اخلاق. اخلاق را سازش با موازین، حقوق و وظایف مشترک تعریف کرده اند. معهذا، امکان تضاد بین دو استاندارد اجتماعی مقبول وجود دارد، و شخص یاد می گیرد بر پایه ی وجدان فردی خود در چنین مواردی قضاوت کند.
دیکشنری
اخلاق
اسم
moral, morality, behavior, comportment, deportment, behaviourاخلاق
moralityاخلاقیات
character, morality, nature, moral, biography, menologyسیرت
spirit, morale, mentality, moral, moralityروحیه
ترجمه آنلاین
اخلاق
مترادف
chastity ، conduct ، decency ، ethicality ، ethicalness ، gentleness ، godliness ، good habits ، goodness ، honor ، ideals ، incorruptibility ، incorruption ، integrity ، justice ، manners ، moral code ، morals ، mores ، philosophy ، principle ، principles ، probity ، purity ، rectitude ، righteousness ، rightness ، saintliness ، standards ، uprightness ، virtue ، worthiness