معنی

ماه، سرگردان بودن، دیوانه کردن، بیهوده وقت گذراندن، پرسه زدن، اواره بودن، ماه زده شدن
سایر معانی: قمر، مانگ، مه، ماه (به ویژه ماه قمری)، عاشقانه رفتار کردن، در آسمان سیر کردن، سستی و خیالبافی کردن، مهتاب (moonlight هم می گویند)، مهشید، هر چیز ماه سان: هلال، نیم قوس، کره، گردکان، (برای شوخی یا توهین) کون خود را برهنه کردن و به طرف کسی چرخاندن
[برق و الکترونیک] ماه جسم آسمانی طبیعی که همانند ماهواره به دروزمین می گردد . قطر متوسط آن 3476کیلو متر و فاصله متوسط آن از زمین 384403 کیلو متر است و گرانش سطح آن حدود یک ششم گرانش سطح زمین است .
[زمین شناسی] ماه،قمر قمر طبیعی یک سیاره خصوصاً ماه، تنها قمر طبیعی شناخته شده زمین که پس از خورشید، مشخص ترین شی مشاهده شده در آسمان است که نور خود را از خورشید دریافت کرده و به سمت زمین منعکس می کند. ماه طی 53/29 روز (نسبت به خورشید) و یا طی 32/27 روز (نسبت به ستارگان) از غرب به شرق، حول زمین می چرخد. قطر میانگین این قمر طبیعی، 9/3475 کیلومتر (معادل با 2160 مایل یا به بیان دیگر 27% قطر زمین)، وزن آن حدود g1025×354/7 (حدود 81/1 وزن زمین)، حجم آن معادل با 49/1 حجم زمین، چگالی میانگین آن حدود 34/3 gr/cm3 و میانگین فاصله آن از زمین در حود 400/348 کیلومتر (یا 857/238 مایل) است. ماه طی هر حرکت انتقالی، یکبار نیز حول محور خود می گردد و از اینرو همیشه یک وجه آن رو به زمین قرار می گیرد. سیاره مزبور، ضرورتاً فاقد جو و آب بوده و در نتیجه هیچ گونه حیات و یا ماده آلی در آن وجود ندارد.

دیکشنری

ماه
فعل
wander, stray, become helpless, moon, peregrinate, traipseسرگردان بودن
moon, wanderاواره بودن
moonماه زده شدن
craze, derange, distract, frenzy, madden, moonدیوانه کردن
snooze, dawdle, moon, jauk, dilly-dallyبیهوده وقت گذراندن
roam, prowl, saunter, prog, loaf, moonپرسه زدن

ترجمه آنلاین

ماه

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.