modus operandi
معنی
طرز عمل، مشی، روش کار
سایر معانی: طرز انجام، شیوه ی انجام، اسلوب عملکرد، کرد شیوه
سایر معانی: طرز انجام، شیوه ی انجام، اسلوب عملکرد، کرد شیوه
دیکشنری
عملکرد عملیات
اسم
behavior, tack, modus operandi, gait, walking, behaviourمشی
procedure, modus operandi, action, mode, mannerطرز عمل
modus operandi, program, programmeروش کار
ترجمه آنلاین
شیوه عمل
مترادف
. . M.O. ..، MO ، approach ، manner ، manner of working ، means ، method ، method of functioning ، method of operating ، method of operation ، mode of operation ، modus vivendi ، procedure ، process ، rule of thumb ، system ، technique ، way ، way of doing things ، workings