misplace
معنی
گم کردن، جا گذاشتن، در جای عوضی گذاشتن
سایر معانی: در محل عوضی قرار دادن، (چیزی را) در جای خود نگذاشتن، (اعتماد یا محبت و غیره خود را) معطوف به آدم نامستحق کردن
سایر معانی: در محل عوضی قرار دادن، (چیزی را) در جای خود نگذاشتن، (اعتماد یا محبت و غیره خود را) معطوف به آدم نامستحق کردن
دیکشنری
اشتباه
فعل
misplace, mislayجا گذاشتن
misplaceدر جای عوضی گذاشتن
lose, misplace, miss, mislay, bewilder, tineگم کردن
ترجمه آنلاین
نابجا
مترادف
be unable to lay hands on ، confuse ، disarrange ، dishevel ، disorder ، disorganize ، displace ، disturb ، forget whereabouts of ، lose track of ، misfile ، mislay ، miss ، mix ، muss ، place unwisely ، place wrongly ، put in wrong place ، remove ، scatter ، unsettle