کمین سایر معانی: وابسته به حداقل، کمینه ای، کمینی [صنایع غذایی] کمین [ریاضیات] کمین، مینیمال، حداقل، کوچکتر، کهینه، اقل، کمینه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] پایه ی مینیمال
[آمار] مجموعه برشهای مینیمال
[برق و الکترونیک] معادله دیفرانسیل کمترین
تابع کمین
[ریاضیات] مقسوم علیه اول مینیمال
[ریاضیات] درخت فراگیر حداقل
دولت کمینه [علوم سیاسی و روابط بینالملل] دولتی با حداقل تمرکز قدرت و مسئولیت برای ادارۀ امور جامعه
واژههای مصوب فرهنگستان
[ریاضیات] صورت مجموع مینیمال
[ریاضیات] کهینی
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.