mechanism
/ˈmekəˌnɪzəm/

معنی

ساختمان، دستگاه، ماشین، مکانیزم، طرز کار، اجزاء متشکله چیزی، اجزاء و عوامل مکانیکی
سایر معانی: مکانیسم، ساخت کار، ساز و کار، نظام، دهناد، جنبه فنی یا مکانیکی
[شیمی] مکانیسم، ساخت کار، ساز و کار
[سینما] ساز و کار
[عمران و معماری] مکانیزم - سازواره - ساز و کار
[برق و الکترونیک] سازوکار، مکانیزم
[مهندسی گاز] ساختمان، اجزاءوعوامل مکانیکی
[زمین شناسی] مکانیزم، ساز واره، سازوکار
[نساجی] مکانیسم -مکانیزم - طرزکار - روش عملکرد
[ریاضیات] مکانیزیم، مکانیسم، سازوکار
[پلیمر] مکانیسم، چگونگی، سازوکار، اسلوب

دیکشنری

مکانیسم
اسم
mechanismمکانیزم
device, machine, apparatus, system, machinery, mechanismدستگاه
machine, engine, mill, automaton, motor, mechanismماشین
workmanship, working, mechanismطرز کار
building, construction, structure, anatomy, frame, mechanismساختمان
mechanismاجزاء متشکله چیزی
mechanismاجزاء و عوامل مکانیکی

ترجمه آنلاین

مکانیزم

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.