manageable
معنی
رام، قابل اداره، کنترل پذیر
سایر معانی: اداره کردنی، قابل کنترل، مهارپذیر، قابل اداره کردن
[سینما] انضباط پذیر / بحث کردنی / مهارپذیر
سایر معانی: اداره کردنی، قابل کنترل، مهارپذیر، قابل اداره کردن
[سینما] انضباط پذیر / بحث کردنی / مهارپذیر
دیکشنری
قابل کنترل است
صفت
manageableقابل اداره
manageableکنترل پذیر
tame, docile, meek, domestic, manageable, amenableرام
ترجمه آنلاین
قابل مدیریت
مترادف
amendable ، convenient ، docile ، easy ، feasible ، governable ، obedient ، submissive ، tamable ، tractable ، trained ، workable