malignancy
معنی
بدجنسی، بدخواهی
سایر معانی: غده ی بدخیم (malignance هم می گویند)، خباثت، خبث، بدنهادی، سونیت، شرارت، بدسگالی، زیان آوری، (غده و غیره) بدخیمی، ردائت، کینه جویی، نحوست
[بهداشت] بدخیمی
سایر معانی: غده ی بدخیم (malignance هم می گویند)، خباثت، خبث، بدنهادی، سونیت، شرارت، بدسگالی، زیان آوری، (غده و غیره) بدخیمی، ردائت، کینه جویی، نحوست
[بهداشت] بدخیمی
دیکشنری
بدخیمی
اسم
malevolence, malice, rancor, spite, malignancy, disaffectionبدخواهی
malice, malignancy, wickedness, acid, maleficenceبدجنسی
ترجمه آنلاین
بدخیمی