malfunction
معنی
سوء عمل، بدعمل کردن، بدعمل کردن
سایر معانی: (اندام یا ماشین و غیره) درست کار نکردن، دژکاری، کژکاری، کژکنشی
[کامپیوتر] خرابی ؛ نادرست عمل کردن ؛ سوء عمل
[برق و الکترونیک] عملکرد ناقص
[ریاضیات] بد کار کردن
سایر معانی: (اندام یا ماشین و غیره) درست کار نکردن، دژکاری، کژکاری، کژکنشی
[کامپیوتر] خرابی ؛ نادرست عمل کردن ؛ سوء عمل
[برق و الکترونیک] عملکرد ناقص
[ریاضیات] بد کار کردن
دیکشنری
اشکال در عملکرد
اسم
malfunction, misdeedسوء عمل
malfunctionبدعمل کردن
فعل
malfunctionبدعمل کردن
ترجمه آنلاین
خرابی