locomotor
معنی
ابتلاء اعضای حرکتی، دارای گرفتاری در اعضای حرکتی، دارای گرفتاری در اعضای حرکتی، جنبده، نقص تحرک، متحرک
سایر معانی: (وسیله ی نقلیه یا سازواره یا جاندار و غیره) خود جنب، خود جنبا، جنبنده، دارای قدرت خود جنبی، locomotory جنبده، طب دارای گرفتاری دراعضای حرکتی
سایر معانی: (وسیله ی نقلیه یا سازواره یا جاندار و غیره) خود جنب، خود جنبا، جنبنده، دارای قدرت خود جنبی، locomotory جنبده، طب دارای گرفتاری دراعضای حرکتی
دیکشنری
حرکتی حرکتی
اسم
locomotorابتلاء اعضای حرکتی
locomotorدارای گرفتاری در اعضای حرکتی
صفت
locomotorجنبده
moving, mobile, movable, ambulatory, ambulant, locomotorمتحرک
locomotorنقص تحرک
locomotorدارای گرفتاری در اعضای حرکتی
ترجمه آنلاین
حرکتی