معنی

محلی، موضعی، مکانی، محدود بیک محل، مقامی
سایر معانی: بودگاهی، باریک بینانه، تنگ نظرانه، کوته فکرانه، محدود، جاهلانه، کرانمند(انه) (در برابر: گسترده اندیشانه)، (پزشکی) موضعی، ویژگاهی، (ترن و اتوبوس و غیره) دارای ایست در تمام ایستگاه ها، تلفن محلی (در برابر تلفن به جاهای دور دست)، (عامیانه) بومی، اهل محل، (روزنامه) مطلب یا مقاله ی مربوط به محل، خبر محلی، (اتحادیه ی کارگری) شاخه ی بودگاهی، شعبه ی محلی، لاخی
[عمران و معماری] محلی - موضعی
[کامپیوتر] محلی - مستقر در کامپیوتر یا سایت کاربر . بر خلاف remote . - موضعی، محلی .
[برق و الکترونیک] محلی
[صنعت] محلی، موضعی، بومی
[ریاضیات] موضعی، محلی، گله
[آمار] موضعی
[آب و خاک] محلی